☆بـــانـ ـوی رویـــ ـ ــایــ ـ ـی☆  

ایـــ کــاشــ نــگـاهــتـــ ـ ـ  زیــر نــویــســ داشــتــ ـ ـ ...!!


اي كه مي پرسي نشان عشق چيست ؛ عشق چيزي جز ظهور مهر نيست

 عشق يعني مهر بي چون و چرا ؛ عشق يعني كوشش بي ادعا

 عشق يعني مهر بي اما ، اگر ؛ عشق يعني رفتن با پاي سر

 عشق يعني دل تپيدن بهر دوست ؛ عشق يعني جان من قربان اوست

عشق يعني خواندن از چشمان او ؛ حرفهاي دل بدون گفتگو


عشق يعني عاشق بي زحمتي ؛ عشق يعني بوسه بي شهوتي

عشق ، يار مهربان زندگي ؛ بادبان و نردبان زندگي

 عشق يعني دشت گلكاري شده ؛ در كويري چشمه اي جاري شده

 يك شقايق در ميان دشت خار ؛ باور امكان با يك گل بهار

 در خزاني برگريز و زرد و سخت ؛ عشق تاب آخرين برگ درخت

عشق يعني روح را آراستن ؛ بي شمار افتادن و برخاستن عشق

 يعني زشتي زيبا شده ؛ عشق يعني گنگي گويا شده

 عشق يعني مهرباني در عمل ؛ خلق كيفيت به زنبور عسل

عشق يعني گل به جاي خار باش ؛ پل به جاي اينهمه ديوار باش

 عشق يعني يك نگاه آشنا ؛ ديدن افتادگان زير پا

 زير لب با خود ترتم داشتن ؛ بر لب غمگين تبسم كاشتن

عشق ، آزادي ، رهايي ، ايمني ؛ عشق زيبايي ، زلالي ، روشني

عشق يعني تنگ بي ماهي شده ؛ عشق يعني ماهي راهي شده

عشق يعني آهويي آرام و رام ؛ عشق صيادي بدون تير و دام

 عشق يعني برگ روي ساقه ها ؛ عشق يعني گل به روي شاخه ها

 عشق يعني از بدي ها اجتناب ؛ بردن پروانه از لاي كتاب

در ميان اين همه غوغا و شر ؛ عشق يعني كاهش رنج بشر

 اي توانا ، ناتوان عشق باش ؛ پهلوانا ، پهلوان عشق باش

 اي دلاور ، دل به دست آورده باش ؛ در دل آزرده منزل كرده باش

 عشق يعني تشنه اي خود نيز اگر ؛ واگذاري آب را بر تشنه تر

 عشق يعني ساقي كوثر شدن ؛ بي پر و بي پيكر و بي سر شدن

 عشق يعني خدمت بي منتي ؛ عشق يعني طاعت بي جنتي

 گاه بر بي احترامي ، احترام ؛ بخشش و مردي به جاي انتقام

 عشق را ديدي خودت را خاك كن ؛ سينه ات را در حضورش چاك كن

 عشق آمد خويش را گم كن عزيز ؛ قوت ات را قوت مردم كن عزيز

 عشق يعني مشكلي آسان كني ؛ دردي از درمانده اي درمان كني

 عشق يعني خويشتن را گم كني ؛ عشق يعني خويش را گندم كني

 عشق يعني نان ده و از دين مپرس ؛ در مقام بخشش از آيين مپرس

هركسي او را خدايش جان دهد ؛ آدمي بايد كه او را نان دهد

 در تنور عاشقي سردي مكن ؛ در مقام عشق نامردي مكن

لاف مردي ميزني مردانه باش ؛ در مسير عاشقي افسانه باش

 دين نداري مردمي آزاده باش ؛ هرچه بالا ميروي افتاده باش

 در پناه دين ، دكانداري مكن ؛ چون به خلوت ميروي كاري مكن

 عشق يعني ظاهر باطن نما ؛ باطني آكنده از نور خدا

 عشق يعني عارف بي خرقه اي ؛ عشق يعني بنده ي بي فرقه اي

عشق يعني آنچنان در نيستي ؛ تا كه معشوقت نداند كيستي

 عشق يعني ذهن زيباآفرين ؛ آسماني كردن روي زمين

 عشق گويد مست شو گر عاقلي ؛ از شراب غيرانگوري ولي

 هركه با عشق آشنا شد مست شد ؛ وارد يك راه بي بن بست شد

 كاش در جانم شراب عشق باد ؛ خانه جانم خراب عشق باد

هركجا عشق آيد و ساكن شود ؛ هرچه ناممكن بود ممكن شود

 در جهان هر كار خوب وماندنيست ؛ رد پاي عشق در او ديدنيست

 شعرهاي خوب ديوان جهان ؛ سر عشق است و سرود عاشقان

 " سالك " آري ، عشق رمزي در دل است ؛ شرح و وصف عشق كاري مشكل است

 عشق يعني شور هستي در كلام ؛ عشق يعني شعر ، مستي ، والسلام
+ تاريخ شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۱ساعت ۱ ق.ظ نويسنده ღســـپـ ـ یــ ـ ده جـ ـ ـووونـ ـ ღ |