برای حرف نزدناش .. برای بد اخلاقیاش .. برای بی تفاوتیهاش .. تو می مونی و دلتنگی ها ، تو می مونی و قلبی که لحظه های دیدار تند تر می تپه .. سراسیمه می شی ، بی دست و پا می شی ، دلتنگ می شی ، دلواپس می شی ، دلبسته می شی ؛ و می فهمی ،
نمی شه "زن" بود و عاشــــــــــق نبود ...
+ تاريخ چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۱ساعت ۱۲ ق.ظ نويسنده ღســـپـ ـ یــ ـ ده جـ ـ ـووونـ ـ ღ
|
گاهی جمعیت واژه های گلویت به قدری زیاد می شود که نوبت به هیچکدامشان نمیرسد تو می مانی و یک کاغذ سفید... و ناگفته ها...