☆بـــانـ ـوی رویـــ ـ ــایــ ـ ـی☆ ایـــ کــاشــ نــگـاهــتـــ ـ ـ زیــر نــویــســ داشــتــ ـ ـ ...!! |
من زنم ... با افتخار فرياد ميزنم ...
همان حوايي كه مرد را از بهشت
برين ُآواره ي اين كوير اضطراب كرد...
من همان كينه ي كهنه ي هزاران
ساله ام...
من بعد از مرد آمدم ... نمي خواهم دوم
باشم ولي ...اول هم نمي خواهم باشم...
چه من لطافت زنانه ام را نمي توانم
انكار كنم ... اول شدن خشونت مي خواهد
و با طبع لطيفم ناسازگار است.... سايه
ي تو هم نيستم ... اما نمي خواهم سايه
ام هم باشي ....
راستي هنوز هم نگفته اي چطور با آن همه
ادعا گول مرا خوردي!!! گرچه هنوز هم
خام فريب هاي زنانه ام مي شوي و به روي
خود هم نمي آوري .. شايد هم اصلا نمي
فهمي...
من زنم ...
ياد گرفته ام سكوت كنم خيلي وقت ها
...گاهي فرياد هايم نيز در سكوت مي
شكنند ... وقتي با طلب به لب هاي قرمزم
زل مي زني ... مي داني سرخي رنگ
قشنگيست؟؟ نه گاهي رنگ خون دل زيبا
نيست ...دل به رنگ خون دردناك است ...
مي فهمي ؟ وقتي به خودت اجازه دادي و
پاكي و سادگي ام و صبوري ام را به سخره
گرفتي ...باز هم سكوت مي كنم .نمي دانم
چه مرگم مي شود كه فرياد نمي زنم ...
تنها اشك ميريزم ... اشكي كه اين روزها
رو به تمام شدن است ... چشمه اي رو به
خشك شدن ... تو خيلي وقتها خيلي چيزها
را نمي بيني...شرم چشمانم و سرخي گونه
هايم را وقتي كلمات هجي نشده از ادبت
را روانه ي من مي كني... مي بيني؟
تو از چشمانم فقط زيبايي اش را مي بيني
... اما غمش را ...حرفش را ناديده مي
گيري...ولي من خيلي وقتها مي خوانم
چشمانت را و باز هم سكوت... به خيالت
هميشه پاك تر از من بودي ..... من
عصيان گر بوده ام...
تنها ياد گرفته اي مرا سرزنش كني كه
چرا فاطمه (س) نيستم ؟؟؟به من بگو تو
چقدر علي (ع) شدي؟؟!!چقدر عادل بوده اي
؟ ! عجيب زندگي ام با درد عجين شده
...خاك من از درد بود و دل ...خاك تو
شايد خيلي وقت ها دل هم نداشت... دل
نداري كه گاهي صورتم ناگهان با سوزش
تمام كبود مي شود...و من دايم مي گويم
پايم به پله گير كرد....افتادم!!!
من مي آفرينم ...من با درد مي آفرينم
...انساني به پاكي خداوند ...شاخه گل
خوشبوي ياس... و با يك لبخند كودكم
عاشق مي شوم ... و همه دردها
فراموش.... من زن مي شوم...من مادر مي
شوم ...من زيبا مي شوم ...من احساس مي
كنم ... شعر مي گويم ...
من دختر همان حوايم...هنوز هم سيب مي
چينم...و تو هنوز آدم نشدي...
من بعد از تو آمدم ... نمي خواهم دوم
باشم ولي ...اول هم نمي خواهم
باشم...سايه ي تو هم نيستم ... نمي
خواهم سايه ام هم باشي... من مي خواهم
زن باشم ... در كنار تو نه زير دست تو
و نه بر تر از تو ...
شانه به شانه تو